نویسنده: دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو



 

دیوان زهیر چند بار به طبع رسیده و شاید پیشتر از همه چاپ آلوارد باشد. در مجموعه‌ی العقدالثمین فی دواوین الشعراء السته الجاهلین، که از شرح شنتمری بر دیوان شش شاعر (امرءالقیس، نابغة، زهیر، طرفة، علقمه و عنترة) استخراج نموده؛ اصل روایت از اصمعی است، آلوارد شرح شنتمری را حذف کرده و اشعار دیگر منسوب به شاعر را که در کتب ادب و تاریخ یافته بدان درافزوده است. دیوان زهیر را با شرح شنتمری، لندبرگ سوئدی در 1889 تحت شماره 2 از سلسله‌ی طرفاً عربیة منتشر کرد. بعد از آن در مصر و غیره چاپهایی از روی آن بیرون آمد. دیوان زهیر را بار دیگر مصطفی سقا در مجموعه‌ی مختارالشعر الجاهلی به چاپ رساند که عبارت از همان شش دیوان شرح شنتمری است با تلخیصی از همان شرح. شش دیوان مذکور به روایت اعلم بطلیوسی نیز منتشر شده که با روایت شنتمری متفق است و ظاهراً بطلیوسی آخرین کسی است که در کارش به روایت اصمعی توجه داشته.
واضح است چاپهایی که تا اینجا نام بردیم بر اساس روایت اصمعی بوده. اما نسخه‌های خطی طبق روایت کوفی ثعلب در «دارالکتب المصریة» وجود داشته است که متصدیان دارالکتب بر آن شدند این روایت از دیوان زهیر را منتشر سازند و در این جهت از نسخه‌ی کهنه متعلق به «جمعیت آلمان شرقی در هله» کمک گرفتند و روایت کوفی از دیوان زهیر به سال 1944 از چاپ بیرون آمد.
پس ما دو روایت چاپ شده از دیوان زهیر در دست داریم: روایت بصری اصمعی و روایت کوفی ثعلب؛ که اولی به سختگیری معروف است و فقط هجده قصیده و قطعه دارد با این اشاره‌ی شنتمری: «تمام شد همه‌ی آنچه اصمعی از شعر زهیر روایت کرده و ما بعضی روایات بدان می‌افزاییم»؛ و دو قصیده به روایت کوفی آورده که دومی مورد تردید راویان است. (1) اما اگر به روایت کوفی ثعلب بنگریم دهها قصیده و قطعه در آن افزوده می‌یابیم و خود جای جای اشاره دارد که این قصیده یا آن قطعه به نقل از حماد یا ابن کلبی است که هر دو مشهور به دروغ‌سازی‌اند. از اینجاست که نمی‌توان روایت کوفی را اساس تحقیق زهیر قرار داد، پس ما به کلی آن را رد می‌کنیم و روایت شنتمری یا به عبارت دیگر روایت اصمعی را اساس بحث در باب زهیر و شعرش قرار می‌دهیم و اگر چیزی را بتوان بر آن افزود قصیده‌ی اولی است که خود شنتمری «طبق بعضی روایات» به دنبال روایت اصمعی آورده و انتساب آن به زهیر صحیح می‌نماید. (2) از دلایلی که صحت روایت اصمعی را تأکید می‌کند آنکه، پیشتر هم گفتیم شعر و شاعری در خاندان زهیر چند نسل تداوم داشته تا به عوام [بن عقبه] رسیده که در بصره رحل اقامت افکند و به ظّن قوی اولاد زهیر روایت شعر وی را ادامه می‌دادند تا به وسیله‌ی «عوام» به دست راویان و عالمان بصره رسید.
حال به تفحص روایت اصمعی می‌پردازیم که عبارت است از هجده قصیده و قطعه: و ملاحظه می‌کنیم که به گفته‌ی شنتمری اصمعی خود به صحت سه شعر به مطلع: «ابلغ بنی نوفل عنی و قد بلغوا» و «ابلغ لدیک بنی الصیداء کلهم» و «ألالیت شعری هل یری الناس ما أری» را منکر بوده، (3) و ابوعبیدة نیز انتساب قطعه‌ی به مطلع: «ان الرزیة لارزیة مثلها» را صحیح ندانسته و گوید: از قرادبن حنش غطفانی است. (4) پس از روایت اصمعی تنها چهارده قصیده و قطعه برای زهیر باقی می‌ماند که بر آن بایستی قصیده به مطلع: «غشیت دیارا بالبقیع و ثهمد» را که شنتمری از روایت مفضل ضبط کرده، اضافه نمود. البته از قصیده به مطلع: «لمن الدیار بقنة الحجر» باید سه بیت اول را که در قضیه‌ی انتحال گفتیم حماد برساخته است، حذف کنیم. باید دانست اصمعی در ابیات حکمت آمیز زهیر شک داشته و گفته از صرمة بن ابی انس انصاری است که به معلقه‌ی زهیرالحاق شده، (5) اما ممکن است برخی از آن ابیات اصیل باشد و راویان با ابیات مشابهی که صرمة سروده بوده خلط کرده اند، چه در شعر زهیر پند و حکمت زیاد است.

پی‌نوشت‌ها:

1- نگاه کنید به دیوان زهیر، چاپ دارالکتب، ص 193. (نویسنده)
2- الاغانی، ج10، ص 289، در دیوان (ص 219) آمده است که قصیده‌ی مذکور به روایت مفضل ضبی است. (نویسنده)
3- رجوع کنید به نسخه‌ی خطی شنتمری (دارالکتب المصریه، شماره‌ی 81 ادب - ش و نیز شماره 450 ادب- شعر تیمور از خزانة التیموریه هما کتابخانه). (نویسنده)
4- ابن سلام، ص 568. (نویسنده)
5- المعمربن سجستانی، ص 66. (نویسنده)

منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.